دل نبند تنها بسوز
درباره وبلاگ


×به وبلاگ مسعود خوش آمدید نظر یادتون نره×

پيوندها
رها.......
ردیاب ماشین
جلوپنجره اریو
اریو زوتی z300
جلو پنجره ایکس 60










نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 39
بازدید هفته : 189
بازدید ماه : 177
بازدید کل : 13934
تعداد مطالب : 116
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1



نويسندگان
مسعود

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:, :: 7:31 :: نويسنده : مسعود

 دوست خوبم♥

 

دعامیکنم که هیچگاه چشمهای زیبای تورا
 
درانحصارقطره های اشک نبینم♥
 
... دعامی کنم که لبانت رافقط درغنچه های لبخندببینم♥
 
دعامیکنم دستانت که وسعت آسمان وپاکی دریاوبوی بهار راداردهمیشه ازحرارت عشق گرم باشد♥
 
من برایت دعامیکنم که گل های وجودنازنینت هیچگاه پژمرده نشوند♥
 
برای شاپرک های باغچه خانه ات دعامیکنم♥
 
که بالهایشان هرگز محتاج مرهم نباشند♥
 
من برای خورشیدآسمان زندگیت دعامیکنم که هیچگاه غروب نکند♥

 
 
یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:, :: 7:19 :: نويسنده : مسعود

 حال من خوب است اما با تو بهتر می‌شوم‌

 

آخ‌... تا می‌بینمت یک جور دیگر می‌شوم‌
 
با تو حس شعر در من بیشتر گل می‌کند
 
یاسم و باران که می‌بارد معطر می‌شوم‌
 
در لباس آبی از من بیشتر دل می‌بری‌
 
آسمان وقتی که می‌پوشی کبوتر می‌شوم‌
 
آنقَدَرها مرد هستم تا بمانم پای تو
 
می‌توانم مایه‌ی ـ گهگاه‌ـ دلگرمی شوم‌
 
میل‌، میل توست‌، امّا بی تو باور کن که من‌
 
در هجوم بادهای سخت‌، پرپر می‌شوم
 
 
مهدی فرجی....

 
 
پنج شنبه 5 بهمن 1391برچسب:, :: 23:21 :: نويسنده : مسعود
 
هرگز کسی که بیشتر از هر فرد دیگری درکتان می کند را از دست ندهید
کسی که می توانید با او درباره هر چیزی صحبت کنید
کسی که حتی با وجود مشکلات شما همیشه کنارتان می ماند
کسی که جزء جزء شما را می پذیرد و دوست دارد
کسی که تنها دلیل با شما بودنش این است که دوستتان دارد
قدرش را بدانید.

 
پنج شنبه 5 بهمن 1391برچسب:, :: 16:13 :: نويسنده : مسعود

 

 

 عشق شوري در نـهـاد ما نهـاد 

 
جــان مـا در بـوتـه سودا نهـاد
گـفت‌وگويي در نـهـاد مـا فـکـنـد 
جستجـويي در درون مــا نهـاد
داسـتــان دلـبـران آغـــاز کــرد 
آرزويـي در دل شـيـدا نهـاد
رمزى از اسرار باده كشف كــرد 
راز مستان جمله بر صحرا نهـاد
قصه‌ي خوبان به نوعي بـاز گفت 
کاتشي در پـيـر و در بـرنـا نهـاد
از خمستان جرعه‌اي‌برخاک ريخت 
جـنبشي در آدم و حــوا نهـاد
عقل مجنون در کف ليلا سپرد 
جـان وامـق در لـب عـذرا نهـاد
 
 
عراقی

 
چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:, :: 21:49 :: نويسنده : مسعود

 مهربان آمدي ـ‌ اي عشق! به مهماني من

پر شد از بوي خوشت خلوت روحاني من
 
خوش برآورده سر از باغِ تماشاي وجود
سر‌و ناز تو به سر فصل زمستاني من
 
هيچ كس غيرِ تو ـ‌ اي خرمي ديده! ـ نخواند
حرف ناخوانده دل از خط پيشاني من
 
مي‌كنم گريه منِ سوخته تا خنده زند
گل روي تو در آيينه باراني من
 
بي‌قرار آمدي و رفت قرارم از دست
بنشين تا بنشيند دل توفاني من
 
آفتابي شدي و يكسره آبم كردي
شد حرير نگهت جامه عرياني من
 
بشكن ـ‌ اي بغض! ـ‌ و فرو ريز كه در خانه دل
مي‌زند شعله به جان آتش پنهاني من
 
هر چه گفتند و بگويند به پايان نرسد
قصه زلف تو و شرح پريشاني من
 
"نصرالله مرداني"
 
 
چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:, :: 21:39 :: نويسنده : مسعود

 زیور به خود مبند که زیبا ببینمت

 
با دیگران مباش که تنها ببینمت
 
 
در این بهار تازه که گل ها شکفته اند
لبخند عشق زن که شکوفا ببینمت
 
یک جام نوش کردی و مشتاق دیدمت
جامی دگر بنوش که شیدا ببینمت
 
منشین گران و جامه سبک ساز و رقص کن
رقصی چنان که آفت دل ها ببینمت
 
بگذشت در فراق تو شب های بی شمار
هر شب در این امید که فردا ببینمت
 
نازم به بی نیازیت ای شوخ سنگدل
هرگز نشد اسیر تمنا ببینمت
 
منت پذیر قهر و عتاب توام ولی
می خواستم که بهتر از این ها ببینمت
 
شهریار

 
یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:, :: 18:2 :: نويسنده : مسعود

 صدا كن مرا كه صدايت زيباترين نواي عالم است صدا كن مرا كه صدايت قلب شكسته مرا تسكين ميدهد صدا كن مرا تا بدانم  از ياد نبرده اي مرا نشسته ام تا شايد صدايم كني صدايم كني ومحبت بي دريقت را نثارم كني.         

 
یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:, :: 15:34 :: نويسنده : مسعود

 بهتره نداشته باشيش.......

تا اين كه داشته باشيش و ندوني با چن نفر شريكيش..،،!
 
 
مسعود
 
یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:, :: 13:9 :: نويسنده : مسعود

با تو آرامشي در دلم بود،ديگر نيست
نگران نيستم ، با تو نيستم
 
 مي داني،تو دراعماق وجودم بودي، بي آنكه بداني 
بي آنكه بفهمي ، وجودم از آن توست
 
به چشمانم خيره گشتي،گفتي عاشقانه دوستت دارم 
خيالي نيست اين عشق واقعي نيست
 
حال بنگر به چشمان ديگران، اين نيز خيالي نيست
آري با تو بودم، نمي نگري به وجودت
 
ميگويي: تو در دلم جاي داشتي 
آري داشتم، كه اين گونه سزاوار دو رويي بودم
 
باز نگاهي بينداز وبگو، گر شهامت داري
آري اين بازي بيش نبود با تو
 
اين نصيحت را زمن داشته باش به يادگار
ز دورغ به هيچ نرسي جز پوچي
 
 
اينم يه شعر ديگه از من
 
مسعود
 

 
یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:, :: 1:49 :: نويسنده : مسعود

 تنها بودن قدرت مي خواهد...،

اين قدرت را كسي به من داد كه مي گفت....،
هيچ وقت تنهات نمي گذارم!
پس محكم واستوار مي ايستم 
تا بداند بدون اون دنيايه من خراب نشده است....
و اين را بدان تو چشمم را باز كردي 
و بخاطر اين نيز ازت ممنانم 
 
 
 
مسعود